به مناسبت سيزدهمين سالروز شهادت دوکتور نجيب الله
س. صابری س. صابری

او يک آدم عادی نبوده است!

 

27.09.09

 

در سبتمبر سال 1996 کنفرانس صلح بین المللی و بین الاافغانی برای سه روز در شهر نیویارک - ایالات متحده امریکا برگذار شد. از شهر هامبورگ - جمهوری فدرال آلمان، تعداد از نماینده گان افغانان به آن کنفرانس اشتراک ورزيدند. در آن زمان به همکاری سنات شهر هامبورگ، در رأس آقای تیتین، اتحادیه متشکل ازنماینده گان تمام سازمانها، اتحادیه ها، انجمن ها و شخصیت های با نفوذ افغان مقم شهر هامبورگ فعالیت می کرد. بنابر لزوم دید مقامات آلمان در شهر هامبورگ، اعضای هییت مدیره آن اتحادیه جهت اشتراک به کنفرانس نیویارک معرفی شدند.

 

به نماینده گی از نیرو های چپ دیروز افغانستان محترم احمد شاه قادری نماینده شورای محاجران افغان مقیم آلمان، محترم اصغرخیل منگل نماینده افغان تولنه و اینجانب نماینده کانون روشنگران افغانستان در آلمان؛ یکجا با دیگر نماینده گان از سازمان های چپی، میانه و راست افغانی مقیم شهر هامبورگ به طوری داوطلبانه و با مصارف شخصی در آن کنفرانس اشتراک ورزیدیم.

 

مطابق به پلان از قبل تنظیم شده، نماینده گان از کشور های اروپایی در دو شب اول به منازل افغانهای مقیم در شهر نیویارک تقسیمات شده بودند. به اساس اين پلان، محل اقامت چهار تن از همراهان شهر هامبورگ، که شامل محترم قادری، منگل، واثقی و اینجانب می شدند به منزل یک فامیل محترم و روشنفکر افغان به نام شاه محمود، تعين شده بود. به این ترتیب، معرفت ما با این فامیل نهایت محترم تأمین شده و گاهگاهی در پایان کار کنفرانس از محل کار او که در عقب سرک مشهور نیویارک Word Street موقعیت داشت؛ نیز دیدن می کردیم.

 

در پایان کار کنفرانس، اشترک کننده گان به هر طرف پراگنده شدند. من با محترم احمد شاه قادری به استقامت واشنگتن نزد یکی از خویشاوندان او سفر کردیم. بعد ازدو روز من دوباره عازم نیویارک شدم، چونکه از میدان هوایی نیویارک باید به آلمان پرواز می کردم و در ضمن می خواستم از شهر نیویارک؛ نيز بازدید  کنم. در یکی از هوتل های شهر اطاق کرایه کردم، آدرس و تلفونم را صرف  رفيق دوکتور بشرمل، که در آن زمان در شهر اوهایو اقامت داشت می دانست.

 

به تاریخ 27 سبتمبر سال 1996 ساعت 8:00 صبح به وقت امریکا، صدای زنگِ تلفون محترم دوکتور بشرمل از خواب بیدارم کرد، او بعد از احوال پرسی کوتاه پرسید که: " خبر ها را شنیدید؟ " گفتم، نه! او اضافه کرد که: " به تآسف، طالبان به شهر کابل داخل شده اند، احمد شاه مسعود پیش از پیش کابل را تخلیه کرده بود. طالبان با مجرد داخل در شهر به مقردفتر سازمان ملل متحد در کابل حمله کرده و داکتر صاحب نجیب الله و برادر شان احمدزی را به شکل بسیار وحشیانه به شهادت رسانیده و بعد آنان را به دار آویخته اند. در مورد دستیار و بادی گارد رفیق نجیب – توخی و جبسر میگویند زنده هستند و توانسته اند فرار کنند." بعد از ابراز تسلیت متقابل، رفیق بشرمل اضافه کردند که: " از جانب من به فرد فرد از اعضای حزب وطن در اروپا تسلیت بگوید و پیشنهاد کنید که یک مظاهره سراسری نیرو های روشنفکر کشور در اروپا جهت تقبیح این عمل وحشیانه سازماندهی و براه انداخته شود و تقاضا شود تا قاتلین به پنجه محکمه بین المللی کشانیده شوند. به من هر وظیفه يی در زمینه سپرده می شود، من با شما و در خدمت رفقا هستم".

 

با استماع این خبر تکاندهنده، تصمیم اتخاذ کردم، نیویارک را به قصد آلمان ترک کنم؛ اما قبل از آن خواستم یگانه دوستم در شهر نیویارک، محترم شاه محمود را از نزدیک ملاقات کنم و از او و فاميل محترم شان نسبت مهمان نوازی ابراز سپاس نمايم. تلفونی با او تماس گرفتم، ساعت 10:00 قبل از ظهر در دکان « تابلو فروشی » او قرار گذاشتیم که با هم می بینیم. من به وقت معین به « تابلو فروشی » او رفتم، او مصروف چوکات کردن یک تابلو "رسامی شده" بود. بعد از احوال پرسی، اونارضايتی اش را از من به نسبت کرایه گرفتن اطاق در هوتل ابراز کرد، همرایش وعده گذاشتم که امشب به منزل او میرویم. در ضمن به او گفتم که می خواهم به المان برگردم. سپس، نظر به تآکید او که چه واقع شده؟ و چرا به یکباریگی تصمیم گرفتم که به آلمان برگردم...، من از او پرسیدم که خبر ها را شنیده است، گفت، نه! سپس من ازحادثه خونین کابل به او گفتم. اوبا شنیدن این خبر، با آنکه یک روشنفکر غیر وابسته به جریانات سیاسی است، تکان خورده و زیر احساسات افغانی دست خود را مشت کرده و به میزکارش محکم زد وبا یک مکث کوتاه و غیر مترقبه گفت که:

" حالا می دانم که این مرد آدم عادی نیست! " از او پرسیدم کدام مرد؟ او به حرف هایش چنین ادامه داد: " از چندی به این سو یک مرد امریکایی تبار که بسیار آدم عادی معلوم می شود و لباس های بسیار عادی به تن دارد و گاهکاهی پکول افغانی؛ نیز به سر می کند و بسیار صمیمیت از خود نشان می دهد به دکان من می آید و گاهگاهی، یگان چوکات و یا تابلو با چوکات، نیز از من خریداری می کند و میگوید که در افغانستان بوده و از کلتور افغانها بويژه از چای افغانی زیاد خوشش میآید و دیر اینجا می نشیند و چای مینوشد. در حدود یک و یا یک ونیم هفته قبل از امروز او اینجا آمده بود در لابلای صحبت اش گفت که عنقریب در افغانستان یک تحول جدید می آید، حکومت ربانی – مسعود سقوط می کند و نجیب «...»؛ نیز کشته می شود. من (شاه محمود) در آنوقت فکر کردم که حرف های او جدی نیست؛ چون او را یک آدم بسیار عادی فکر می کردم، ولی اکنون با شنیدن این خبر می دانم که او یک آدم عادی نبوده است!".

 

 

پايان


September 27th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات